نابرابری اجتماعی

اگرچه در اینکه نابرابری به موضوعهایی همچون شکاف بین پولدارها و فقرا یا تفاوت میان فرادستان و فرودستان توجه دارد، توافق نظر وجود دارد، با این حال نابرابری اجتماعی به طورکلی تر به تفاوت هایی میان افراد اشاره می کند، که بر نحوه‌ی زندگی آنها ، خاصه بر حقوق ، فرصت ها، پاداشها و امتیازاتی که از آن برخوردارند، تأثیر دارد. مهمترین تفاوت ها ، تفاوت هایی هستند که به معنای اجتماعی کلمه، ساختاری شده اند، تفاوت هایی که جزء لاینفک کنش متقابل و مستمر افراد هستند. نابرابری اجتماعی وضعیتی است که در چارچوب آن ، انسان ها دسترسی نابرابری به منافع با ارزش ، خدمات و موقعیت های جامعه دارند. در منابع جدید ، نابرابری اجتماعی چنین تعریف شده است: وجود تفاوت های دائمی و منظم در قدرت خرید کالاها، خدمات و امتیازات میان گروههای معینی از مردم که شاخص آن نابرابری در دادن پاداش به کار استجامعه شناسان در اینکه نابرابری بر چه موضوعاتی دلالت دارد با یکدیگر  همداستانند اما در این که زمینه های حقوقی ، اقتصادی ، ی و فرهنگی آن دقیقاً بر چه خصوصیاتی دلالت دارد اتفاق نظر وجود ندارد و این بیشتر ناشی از این واقعیت است که تفاوت های موجد نابرابری اساساً دارای تعیین تاریخی- مکانی » و قومی – فرهنگی » هستند.

.بنیان های نابرابری اجتماعی

بنیانهای اصلی نابرابری چه هستند؟ گرب عقیده دارد که پاسخی که همگان در آن اتفاق نظر داشته باشند در دست نیست. گرب در این خصوص می نویسد: عده ای از محققان معتقدند که بنیانهای اصلی نابرابری ، تفاوت های فردی در توانایی های ذاتی و انگیزه و تمایل به سخت کوشی و جزء اینها است. در برابر، تحلیل گران دیگر معتقدند که نابرابری در اصل مبتنی بر تفاوت هایی است که جامعه در رفتار و برخورد با این افراد بین آنها قائل می شود و علت این فرق گذاری ، مشخصه هایی همچون طبقه اقتصادی ، نژاد ، قومیت ، جنسیت و دین است که به طریق اجتماعی تعریف شده اندبرخی دیگر از نظریه پردازان طیف وسیعی از نابرابریهای متقاطع – اعم از نابرابری های فردی و نابرابریهایی که به طریق اجتماعی تعریف شده اند- را در نظر می گیرند. در حالی که دیگران فقط به یک یا دو بنیان مهم که بر دیگر بنیانها ارجحیت دارد تأکید می کنند.(گرب ، 1373: 11).

.مفهوم قشربندی ونابرابری اجتماعی

تقریبا در همه اجتماعات انسانی پدیده هایی چون طبقه ،نابرابری اجتماعی ،تفکیک اجتماعی وسلسله مراتب گروهها وتجمعات انسانی به چشم می خورد.جامعه شناسان این موضوعات را در قالب مفهوم قشربندی اجتماعی مورد مطالعه قرار داده وبه تحلیل وتبیین آن پرداخته اند. شربندی اجتماعی نظامی است که افراد را بر حسب میزان برخورداری شان از کیفیت های مطلوب رتبه بندی کرده و آنها را در طبقات اجتماعی متناسب با وضعیت شان جای می دهد. این کیفیت های خوشایند را فرهنگ هر جامعه ای مشخص می کند.(کوئن،1377: 178). در حقیقت قشر بندی اجتماعی رده بندی گروهها و افراد بر حسب سهم آنان از دستاوردهای مطلوب و حائز ارزش اجتماعی است. (ساروخانی ،1370: 731).گرب قشربندی اجتماعی را پیوستاریا نبردبانی متشکل از مقوله هایی مجزا دانسته است.(گرب ، 1379: 129).تامین هم قشربندی اجتماعی را توزیع افراد هر گروه اجتماعی یا جامعه بر روی یک مقیاس موقعیت» تعریف کرده است. (تامین،1385: 21).

اگر بخواهیم در یک جمع بندی تعریفی از قشربندی اجتماعی ارائه دهیم باید بگوییم قشربندی اجتماعی مجموعه ای است سازمان یافته که درآن افراد وگروههای انسانی تحت تاثیر نابرابری های اجتماعی در سطحی از سلسله مراتب دستیابی به منابع با ارزش زندگی قرار می گیرند.تا اینجا تلاش کردیم تعریفی از نابرابری و قشربندی اجتماعی ارائه دهیم.برای آنکه درک روشن تری از بحث داشته باشیم بهتر است در مقام مقایسه این دو مفهوم به این نکته اشاره کنیم که نابرابری اجتماعی مجموعه ای از تفاوتهای میان افراد وگروهها از نظر میزان دسترسی به منافع مادی ونمادین است حال آنکه قشربندی اجتماعی نظامی منسجم ورتبه بندی شده مبتنی برهمین نابرابری های اجنماعی است.همچنین مناسبات بین نابرابری اجتماعی و قشربندی اجتماعی مناسباتی دوسویه ودیالکتیکی است . همانطور که نابرابری ها عامل شکل گیری قشربندی اجتماعی هستند ،نظام قشربندی اجتماعی هم به نوبه خود نابرابری های اجتماعی را بازتولید می کنند.

.نظریه های قشربندی اجتماعی

به طور کلی آراء جامعه شناختی مربوط به قشربندی اجتماعی را می توان به سه دیدگاه کارکردگرا(فونکسیونالیستی)، تضادگرا(مارکسیستی) و تلفیق گرا تقسیم نمود. که ابتدا به طور مختصر هر یک از دیدگاهها بررسی شده وسپس آراء برخی از معروف ترین  صاحب نظران هر کدام از این دیدگاهها مورد بحث قرار می گیرد.

 

 

 

.دیدگاه کارکردگرایی:

نگرش کارکردگرایانه کارخود را با تشبیه نظام اجتماعی با ارگانیسم زیست شناختی آغاز می کند.در این نگرش نظام های اجتماعی و فرهنگی همچون کل واحدی در نظر گرفته می شوند که از شبکه ای از اجزای مختلف شکل یافته واین عناص در جهت برقراری نظم وتعادل اجتماعی که مالاَ به بقای نظام اجتماعی می انجامد با یکدیگر در ارتباط هستند. براساس نگرش فونکسیونالیستی یا کارکردگرایانه هر نظام اجتماعی،کل واحدی است که عناصر تشکیل دهنده ی آن (اقشار و طبقات و گروهها) ، بر مبنای ارتباطاتی که با یکدیگر دارند و نقشی که در کل نظام ایفا می کنند موجب تداوم موجودیت و کلیت آن نظام می شوند. در نگرش فونکسیونالیستی اقشار و طبقات اجتماعی از نظر فونکسیون و ضرورتی که برای بقای کل سیستم دارند، مد نظر قرار می گیرند؛ و به همین جهت تنها وضعیت سیستم در مقطع زمانی مورد مطالعه، مهم شمرده می شود و بر خلاف نگرش مارکس گرایانه تحولات گذشته ی سیستم مد نظر نیست. در این نگرش ، علت وجودی قشربندی اجتماعی در تمام جوامع، نیاز جوامع به تقسیم کار اجتماعی و اقتصادی عنوان می شود و از آنجا که همه ی فعالیت های اجتماعی از ارزش یا اهمیت یکسانی در حفظ موجودیت سیستم برخوردار نیستند بنابراین نابرابری های موجود میان اقشار و طبقات نیز از فونکسیون برخوردارند و برای حفظ سیستم ضروری هستند.بر این اساس در نگرش فونکسیونالیستی کلاسیک هر اقدام برای تغییر موقعیت و نقش اقشار و طبقات و به عبارت دیگر ، هر اقدام برای دگرگونی اجتماعی بنیادی، اقدامی جهت اختلال در کارکرد متعارف کل نظام تلقی شده و زیان بار ارزیابی می شود. (ملک ، 1382: 77).

به طور کلی خطوط کلی قشر بندی اجتماعی از دیدگاه کارکردگرایی عبارتند از :

1-نظام نابرابری های اجتماعی بر اساس ضرورت کارکردی است؛

2-مبنای رتبه بندی اقشار اجتماعی ، بر اساس میزان اهمیت کارکردی هر یک از آنها است؛

3-اشغال موقعیت های مهم ، توسط شایسته ترین افراد از طریق نحوه ی توزیع، پاداش ها انجام می گردد؛

4-در مورد اهمیت مشاغل مختلف ، در جامعه اتفاق نظر وجود دارد؛

5-درجوامع صنعتی،ارزش های اکتسابی جای ارزش های انتسابی را می گیرد.(خدابنده لو ، 1372: 21).

در این مفهوم، افراد بر اساس پایگاه نقش های ، متنوع خود قشربندی می شوند. افراد در زندگی پایگاه و نقش های گوناگونی دارند و لذا رتبه ی فرد بر اساس برآیند رتبه های وی در سلسله مراتب گوناگون ارزیابی می شوند. در بیشتر موارد، کارکردگرایان بر پایگاه نقش شخص در قلمرو شغلی تأکید می کنند. (گرب، 1373: 130). از بین صاحب نظران این رویکرد دیدگاههای دورکیم و دیویس و مور را مورد بررسی قرار می دهیم.

*دورکیم

دورکیم سبب پیدایش نابرابری اجتماعی را در تفاوت های هوشی و کارآیی و شایستگی افراد می بیند و اینها تعیین کننده مقام های اجتماعی می باشند. این روند همان تقسیم کار در جامعه است که بر پایه استعدادها و کارآیی های افراد صورت می گیرد.(کمالی،1379: 53). دورکیم درچارچوب ارگانیسم گرایی دو نوع نابرابری اجتماعی بیرونی ودرونی را در ساختار اجتماعی تشخیص داده است.منظور وی از نابرابری اجتماعی بیرونی آن دسته از نابرابری ها است که حاصل شرایط اجتماعی است مانند موقعیت های اجتماعی خانواده ،انتقال موروثی قدرت یا مالکیت.نوع دوم نابرابری ها از نظر دورکیم نابرابری هایی هستند که درنتیجه تفاوتهای فردی،قابلیت ها و استعدادهای خاص فرد بوجود می آبند.به عقیده وی در جوامعی که مناسبات وروابط اجتماعی مکانیکی است نابرابری های بیرونی رواج بیشتری داردو در جوامعی که این مناسبات ارگانیکی است نابرابری های درونی چشمگیرتر است.

*دیویس و مور

نظریه قشربندی کارکردی مطرح شده به وسیله ی کینگزلی دیویس و ویلبرت مور(1945) شاید شناخته شده ترین دیدگاه در نظریه ی ساختاری – کارکردی باشد. دیویس و مور آشکارا گفته اند که قشربندی اجتماعی را به گونه ای جهانی و ضروری در نظر می گیرند. آنها استدلال می کنند که هیچ جامعه ای در جهان نبوده است که قشربندی نشده یا کاملاً بدون طبقه باشد. از دیدگاه آنها، قشربندی ضرورت کارکردی دارد. . . آنها نظام قشربندی را به عنوان یک ساختار در نظر می گیرند و یادآور    می شوند که قشربندی نه به افراد درون نظام قشربندی، بلکه به نظامی از سمت ها اطلاق می شود.به نظر آنها سمت هایی که در نظام قشربندی از همه بلندپایه ترند، همان سمت هایی اند که به عهده گرفتن آنها ناخوشایندتر ولی برای بقای جامعه مهم ترند و به بیشترین توانایی و استعداد نیاز دارند. وانگهی ، جامعه باید پاداش های بیشتری برای این سمت ها قایل شود تا کسانی که این سمت ها را بر عهده می گیرند فعالانه تر کار کنند. [آنان گفته اند] قشر بندی یک تمهید است که ناخودآگاه شکل  می گیرد. اما همین تمهید برای هر جامعه ای که خواسته باشد باقی بماند ضرورت دارد و باید انجامش دهد. (ریتزر، 1374: 125).

.دیدگاه تضادگرایی

نظریه پردازان این دیدگاه بر خلاف کارکردگرایان که نابرابری های اجتماعی را از دیدگاه کل جامعه به تحلیل می کشانند، این مسأله را از دیدگاه افراد در گروه ها در درون جامعه مورد تحلیل قرار می دهند. اینان معتقدند که نیازها و خواسته های فردی و گروهی باعث نابرابری های اجتماعی می شوند نه نیازهای جامعه. سی رایت می در توجیه این نظریه می نویسد: کسب قدرت چنان انجام می گیرد که یک گروه با تسلط بر گروه های دیگر و به زیر کنترل در آوردن آنان نمی گذارد که آن گروه به قدرت دسترسی پیدا کند. بنابراین نابرابری نمی تواند نیاز جامعه به حساب آید بلکه     خواسته ی فردی و گروهی است.رادیکال ها و نظریه پردازان معتقد به تضاد، نابرابر های اجتماعی را ناشی از نزاع برای تصرف کالاهای محدودی می دانند. آنان بر عکس فونکسیونالیست ها که بر منافع مشترک اعضای جامعه تکیه می‌کنند بر منافعی که افراد و گروه ها را از هم مجزا می کند تأکید دارند. همچنین تضادگرایان برعکس فونکسیونالیست ها که بر فواید همگانی و مشترک ناشی از نابرابری های اجتماعی توجه می کنند بر تسلط گروه ها و افراد بر گروه های دیگر جامعه و استثمار آنها توجه دارند. و از آنجایی که منافع گروه ها با هم متفاوت است کشمکش و ستیز بین گروه های متخاصم امری اجتناب ناپذیر است.(ربانی و انصاری، 1385 : 34). در جامعه شناسی تضادگرا قشر بندی اجتماعی اصطلاحی مجعول وناپذیرفتنی  است. تضادگرا یا معتقدند غیر مارکس گرایان با عنوان کردن مفهوم قشر بندی اجتماعی در واقع قصدمخدوش و لوث کردن مفهوم طبقه و در نهایت ساختار طبقاتی جامعه را دارند.(ملک ، 1382 : 63).از این رو از اصطلاح طبقه اجتماعی استفاده می شود.از بین نظریه پردازان این رویکرد، دیدگاه های کارل مارکس را بررسی می کنیم.

*کارل مارکس

جامعه شناسی مارکس ، جامعه شناسی نبرد طبقاتی است. برخی از قضایا در این جامعه شناسی اهمیت بنیادی دارند. جامعه ی کنونی ، جامعه ای متخاصم است. طبقات عوامل اصلی درام تاریخی سرمایه داری به طور اخص و تاریخ به طور اعم هستند. نبرد طبقاتی نیروی محرک تاریخ است .(آرون، 1381 : 210). در مکتب مارکسیسم منظور از طبقه اجتماعی عبارت است از گروهی که در فرآیند تولید جایگاه معینی دارد و مقصود از جایگاه در فرآیند تولید دو چیز است ، جایگاه در فرآیند تولید و جایگاه در فرآیند حقوقی آن که خود از فرآیند فنی ناشی می شود.(همان : 211). طبقات اجتماعی چگونه تشکیل می شوند؟ به نظر مارکس بر مبنای موقعیت ها و وظایف گوناگونی که افراد در ساختار تولید جامعه دارند طبقه اجتماعی تشکیل می گردد. دو عامل اصلی در تشکیل طبقه ی اجتماعی دخیل است: شیوه ی تولید(کشاورزی، پیشه وری ، صنعتی) ، و مناسبات تولید. همین عامل دوم است که لایه های عمده ی مشاغل را در ساختار اقتصادی جامعه ایجاد می کند: مالک زمین و رعیت را در جامعه ی دهقانی ، کارفرما و کارگر خانگی را در اقتصاد پیشه وری ،  سرمایه دار مالکِ کارخانه و کارگر را در جامعه ی صنعتی در برابر یکدیگر قرار می دهد. عبارتِدر برابر یکدیگر قرار می دهد» ماهیت این مناسبات را بیان می کند.(تامین ، 1385 : 7).

تعریف مارکسیستی طبقه ، نشأت گرفته از فرض تقدم تولید بر دیگر ابعاد است: طبقه، مجموعه به هم پیوسته ای از افراد است که نقش یکسانی در ساز و کار تولید ایفا می کنند. (لیپست و دیگران ، 1381 : 36 ). پس از دیدگاه تضادگرایان تقسیم جامعه به طبقه های گوناگون ، نه بر بنیاد کمیت ثروت است و نه بر مقدار درآمد. شرایط ضروری تشکیل یک طبقه وجود دشمن طبقاتی است. از نظر مارکس، باید دو گامه پشت سر گذاشته شود تا یک طبقه‌ی اجتماعی به وجود آید. نخست، گامه ی طبقه در خود» است که در آن ، افراد با منافع مشترک در نظام تولیدی، بدون آگاهی طبقاتی با یکدیگر زندگی می کنند. دوم گامه ی طبقه برای خود» است که افراد را به همبستگی و انسجام طبقاتی می‌رساند. (لهسایی زاده ، 1377 : 23). علاوه بر مفاهیم زیربنا و روبنا، دیدگاه مارکسیستی مطالعه ی قشربندی اجتماعی سه مفهوم کلیدی دیگر را نیز در بر می‌گیرد که عبارتند از : آگاهی طبقاتی، همبستگی طبقاتی و ستیزه ی طبقاتی. منظور از آگاهی طبقاتی،خودآگاهی یک طبقه – مثلاً طبقه ی کارگر- به نقشی است که اعضایش در فرایند تولید ایفا می کنند و به روابطی است که با طبقه ی مالکان وسایل تولید دارند.منظور مارکس از همبستگی طبقاتی، اقدام هماهنگ طبقه‌ی کارگر برای رسیدن به هدف های اقتصادی و ی است.مفهوم ستیزه ی طبقاتی شامل دو وجه است:

1-مبارزه‌ی ناآگاهانه میان پرولتاریا و سرمایه داران برای برخورداری از کالاهای اقتصادی پیش از نایل شدن به آگاهی طبقاتی.

2-مبارزه‌ی آگاهانه و هماهنگ که دو طبقه را در برابر هم قرار می دهد و پرولتاریا با آگاهی یافتن به نقش تاریخی اش برای بهبود وضعیت زندگیش و در بلند مدت برای در اختیار گرفتن وسایل تولید مبادرت به عمل جمعی می کند.(تامین، 1385 : 8).

مارکس در سرمایه» سه طبقه اصلی را مطرح می کند که توسط روابط شان با ابزار تولید، از یکدیگر تمایز یافته اند:

1-سرمایه داران یا مالکان ابزار تولید؛

2-کارگران یا همه ی آنهایی که توسط دیگران به کار گرفته می شوند؛

.دیدگاه تلفیق گرایان:

تغییرات عمده ای که در روابط ومناسبات اقتصادی – اجتماعی بین افراد وگروههای انسانی رخ داده است شرایطی را فراهم کرده تا گروهی از جامعه شناسان رویکرد سومی را در مباحث جامعه شناختی وبه تبع قشربندی اجتماعی مطرح نمایند.این دسته که با عنوان تلفیق گرایان از آنان نام می بریم معتقدند هیچ کدام از دو رویکرد کارکردگرایی وتضادگرایی به تنهایی قادر به تبیین جامعه شناختی قشربندی نیستند.آنها عقیده دارندهرکدام از این دونظریه بخشی از موضوع قشربندی اجتماعی را تبیین می کنند.جامعه شناسان در رویکرد سوم می کوشند با ترکیب برخی از جنبه های تفکر مارکسیستی وکارکردگرایی نظریه جدیدی را بنا نهند.

*ماکس وبر

به طور کلی ویژگی بارز تحلیل وبر از ساختار طبقاتی، کثرت‌گرا بودن آن است. این امتیاز همیشه برای وبر محفوظ خواهد ماند که برای نخستین بار در تاریخ جامعه شناسی نگرش چند بعدی به نابرابری های اجتماعی را مطرح کرده است.(زاهدی، 1382 : 199). در حالی که مارکس تقریباً تأکید انحصاری بر عوامل اقتصادی به عنوان عامل تعیین کننده طبقه اجتماعی دارد وبر بیان می دارد که علایق اقتصادی باید به عنوان موردی خاص از مقوله بزرگ ارزشها نگریسته شود،مقوله ای که شامل موارد زیادی می شود که نه صرفاً اقتصادی اند و نه در راستای منافع قابل ارزیابی اند. برای وبر مدل مارکسیستی اگرچه منبعی برای فرضیات مفید است اما در نظر او، در این مدل پیچیدگی قشربندی بیش از حد ساده می شود. وبر بدین ترتیب می کوشد تا میان منابع مختلف تفکیک سلسله مراتب تمایز نهد در نگاه وبر مالکیت ،قدرت وحیثیت با وجود وابستگی متقابل سه بنیان متمایزند که بر روی آنها نظام قشربندی در هرجامعه ای سامان می یابد.(تامین ،9:1385). وبر قدرت نهادی شده را در سه عرصه اقتصادی، اجتماعی و ی به تفکیک مورد بحث قرار می دهد. در این راستا به عقیده ی او در عرصه ی اقتصادی، طبقه ، در عرصه اجتماعی پایگاه و در عرصه ی ی، حزب (ارتباط ی)نشانه و تبلور قدرت است.(ملک، 1382: 73)

 

 

.نمونه هایی از نابرابری های اجتماعی

.نظام فئودالی:

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های تمدّن

قرون وسطا، فئودالیسم بود. فئودالیسم، یا نظام فئودالی، ساختار اقتصادی و ی این دوره بود.نظام فئودالی طرح‌ریزی نشده بود، بلکه در واکنش به آشفتگی اجتماعی پیامد سقوط امپراتوری روم رشد و نمو پیدا کرد و گسترش یافت. نظام فئودالی نظم تازه‌ای برقرار کرد و زنجیره فرمانروایی تازه‌ای را به وجود آورد که جایگزین زنجیره‌ای شد که از امپراتور و سنا تا ایالات، شهرها و شهرک‌ها هم تداوم داشت.فئودالیسم در مرحله‌ای از

قرون وسطی شکل گرفت که واگذاری زمین از نوع فیف جایگزین واگذاری

بنه فیس شد. اصطلاح نظام ارباب رعیتی یعنی آمریت اربابی یک فئودال

دهقانی بر کشاورز یا

. که بر روی ملک او به کشت و کار مشغول بود. در نظام ارباب- رعیتی اامی است که با زور مستقل از اداره تولیدکننده بر او تحمیل می‌شود که برخی درخواستهای سرورش را به شکل پرداخت جنسی، نقدی یا خدمات بیگاری باید انجام دهد. این عامل مجبورکننده ممکن است

نیروی نظامی فئودال یا سنتی باشد که از حمایت نوعی

رویه قضایی برخوردار است.

.نظام آپارتاید:

آپارتاید واژه ای در زبان آفریقای جنوبی و به معنای "جدایی" است. از سال 1948 میلادی در آفریقای جنوبی، ت رسمی جدا کردن محل زیست و تجمع و آموزش و کار مردمان تیره پوست و سیاه پوست از سفید پوستان و محروم کردن تیره پوستان و سیاه پوستان از حقوق مدنی و ی و امکانات آموزشی تحت عنوان اپارتاید به طور رسمی اعمال و اجرا گردید.آپارتاید یکی از صور وحشیانه تبعیض نژادی است که رژیم وابسته آفریقای جنوبی علیه سیاه پوستان و تیره پوستان و به نفع اقلیت سفید پوست و نژاد پرست این کشور (که عمدتا از نسل مهاجران اروپایی بودند) اعمال می گردید. بر اساس آپارتاید، نژاد های غیر سفید پوست از طرف حکومت مجبور می شدند که محل های زندگی و آموزش و تجمع و کار خود را از افراد سفید پوست جدا نمایند. غیر سفید پوستان به عنوان نژاد پست مورد تحقیر قرار می گرفتند و از مجموعه ای از حقوق ی و مدنی محروم بودند و به لحاظ اقتصادی دستمزدهای کمتری نسبت به سفید پوستان دریافت می کردند.

.رسم بستن پای دختران:

بستن پاها ی ن یکی از رسومی بود که در چین باستان اجرا می‌شد. این عمل باعث تغییر شکل و کوچک شدن پاها تقریباً به اندازه پاهای یک عروسک می‌شد. عوارض این رسم دشواری و دردناک شدن 

راه رفتن و بیماری به نام اوستئوپروسیس (شکنندگی استخوان‌ها) بود.رسم بستن پاها از دوره سلسله سانگ، بین سال‌های ۹۷۶–۹۶۰ قبل از میلاد آغاز شد. گفته می‌شد یکی از شاهزاده‌ها محبوبه‌یی داشت که با پاهای بسته می‌رقصید. درحقیقت شاهزاده به‌دلیل علاقه‌ای که نسبت به پاهای کوچک داشت محبوبه‌اش را وادار می‌کرد که با پاهای بسته حرکت کند. این موضوع باعث شد که داشتن پاهای کوچک به‌عنوان یک ارزش» در خانواده‌های سنتی به‌شمار آید؛ به‌این‌ترتیب، مرسوم شد که پاهای دختران جوان بسته شود تا کوچک بمانَد. اصطلاح پاهای سوسنی» برای توصیف پاهای کوچک به کار می‌رفت و در جامعه چین باستان نشانگر زیبایی و سمبل اصالت و طبقه اجتماعی بالا به‌شمار می‌آمد. فرایند بستن پاهای دختران بین سنین سه تا یازده سالگی آغاز می‌شد. ابتدا پای کودک با آب داغ شسته و ماساژ داده می‌شد، بعد تمامی 

انگشت‌ها به جز انگشت شصت شکسته شده به سمت داخل پا برگردانده و فشرده می‌شدند؛ سپس پا را در همین حالت با نوارهای پارچه یی محکم می‌بستند. این عمل موجب جلوگیری از رشد پا بیش از ۱۰ سانتیمتر می‌شد. سپس انگشت‌های شصت را در راستای پا کشیده می‌شکستند. بانداژ پارچه یی از انگشتان تا قوزک پا محکم پیچیده می‌شد تا انگشتان را در جای خود نگه دارد.بعد از گذشت دو یا سه سال پاهای کودک آنقدر کوچک می‌شدند که در کفش‌هایی که تنها ۳ اینچ یا تقریباً ۵\۷ سانتی‌متر طول داشتند جای می‌گرفتند. این کفش‌های کوچک که کفش‌های نیلوفری» نامیده می‌شدند از جنس ابریشم بودند و با قلابدوزی‌های زیبا تزیین می‌شدند. در نتیجه این محدود کردن و بستن، پاها بشدت از فرم افتاده و راه رفتن با آن‌ها بسیار دردناک می‌شد. در بسیاری از مواقع نیز 

انگشتان پا قطع می‌شدند زیرا بانداژ آنچنان محکم بسته شده بود که مانع از رسیدن خون به انگشتان می‌شد.هدف از بستن پاها، متمایز کردن ن طبقه بالای جامعه از ن عادی و همین‌طور جلوگیری از انحراف» ن بود. بستن پاها کنترل ن را آسان تر می‌کرد زیرا درد ناشی از آن چنان شدید بود که حتی طی کردن مسافت‌های کوتاه را بدون یاری دیگران ناممکن می‌ساخت. دربین طبقات بالای جامعه چین، اگر دختری فاقد پاهای کوچک بود، احتمال یافتن همسری مناسب برای او بسیار ضعیف بود. رسم بستن پاها ادامه پیدا کرد تا زمانی که سلسله مانچو در سال ۱۹۱۱ سرنگون شد. با شکل‌گیری جمهوری جدید، پس از گذشت یک هزار سال این رسم غیرقانونی اعلام شد.

.رزا پارکس:

رزا پارکس به این خاطر مشهور است که در ۱ دسامبر ۱۹۵۵ از دادن صندلی‌اش در اتوبوس به یک مرد سفیدپوست خودداری کرد و در نتیجه بازداشت و جریمه شد. وی در

تاریخ آمریکاجایگاه ویژه‌ای دارد و اقدام اعتراض‌آمیز وی در روز اول دسامبر سال ۱۹۵۵ در ایالت

آلابامای

ایالات متحده آمریکا علیه مقررات نژادی نقطه آغاز نمادین

جنبش حقوق مدنی

سیاهان آمریکا قلمداد می‌شود. خودداری رزا پارکس از واگذاری صندلی‌اش در یک اتوبوس شهری به یک مرد سفیدپوست و بازداشت متعاقب وی به تحریم گسترده شبکه ترابری همگانی توسط سیاهان منجر شد و به اعتراضات گسترده‌تر دامن زد. کشیش جوانی به نام

مارتین لوتر کینگ که بعداً رهبری جنبش مدنی سیاهان را به عهده گرفت، سازماندهی آن تحرکات را به عهده داشت. جنبش اعتراضی او سرانجام به تصویب قانون حقوق مدنی سال ۱۹۶۴ انجامید که هرگونه

تبعیض نژادی در آمریکا را ممنوع می‌کرد.پارکس در سال ۲۰۰۵ در سن ۹۲ سالگی درگذشت و در ساختمان

کپیتال هیل در واشینگتن دفن شد. وی تنها زن سیاهپوست تاریخ آمریکا است که در چنین مکانی دفن شده‌است.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها